گزارش سفر یونان

ورود یونان در 16.10.2021

دیگه داره تاریک میشه, وقتی از مرز یونان عبور می کنیم. بلافاصله می توانید بگویید, که ما در اتحادیه اروپا هستیم: خیابان ها عریض و نظم خوبی دارند, روشنایی خیابان وجود دارد, دیگر نه زباله ای در کنار جاده و نه گوسفندی در راه. با این حال، یک بسیار ضخیم ما را می کشد, ابر سیاه – خدا را شکر که طوفان از کنار ما می گذرد.

پذیرایی در یونان !

بعد از اطراف 30 کیلومترها به محل پارک خود در دریاچه زازاری می رسیم. اینجا کاملا آرام و آرام است, ما واقعا اول می خوابیم.

یکشنبه‌ها از دور، مراسم کلیسا را ​​برای صرف صبحانه می‌شنویم, تقریباً بیرون است 14 درجه گرم است و قطره ای از آسمان نیست – با تشکر از زئوس خدای آب و هوای یونان !!! یک بار دور دریاچه قدم می زنیم, از یک قهوه یونانی لذت ببرید و تصمیم بگیرید, تا یک شب دیگر اینجا بمانم. بعد از ظهر یک اتوبوس فولکس واگن از اتریش به آنها ملحق می شود (یک زوج جوان با یک سگ) به ما, یکی در مورد مسیرهای سفر صحبت می کند, سگ ها و وسایل نقلیه.

هفته جدید در واقع با چند پرتو آفتاب شروع می شود !! باید از زمین عالی و آب و هوای زیبا استفاده کرد – کمی آموزش سگ در برنامه است. روز قبل مقاله ای در مورد رقص خرس ها خواندیم, Quappo بلافاصله آموزش داده خواهد شد 🙂

پس از این همه آموزش، آن دو در غار خود استراحت می کنند. در راه کاستوریا، یک لاک پشت کوچک در واقع در سراسر جاده می دود. البته می ایستند و کوچولو را با احتیاط به کنار جاده امن می آورند. اولین است “حیوان وحشی”, که تا به حال در کل سفر دیده ایم. اتفاقا این منطقه دارای بیشترین جمعیت خرس در کشور است, دور و بر 500 حیوانات در اینجا در طبیعت زندگی می کنند – اما همه آنها از ما پنهان شدند.

پس از کمی رانندگی به کاستوریا می رسیم ! 1986 آیا قبلا اینجا بوده ایم – اما ما به سختی چیزی را تشخیص می دهیم. شهر بسیار بزرگتر شده است, تعداد زیادی هتل مدرن و بلوک آپارتمانی اضافه شده است. کمی قدم زدن در تفرجگاه, یک قهوه خوشمزه در یک نانوایی کوچک و عکسی از پلیکان – همین برای ما کافی است – حالا ما به دنبال مکانی برای شب هستیم.

ما به داخل سرزمین می رویم, یک مسیر کوچک آفرود و ما در میانه راه هستیم با چشم اندازی فوق العاده – هیچ کس ما را اینجا پیدا نخواهد کرد. اتفاقاً باید می فهمیدم, که من از خودم 7 سالها پیش تقریباً همه چیز را در یونان باستان فراموش کردم – من حتی حروف را به هم می زنم. لاتین قدیمی من- و معلم یونانی آقای Mußler در قبر خواهد چرخید !

عصر کمی بیشتر در راهنمای سفری که تازه دانلود کردم خواندم – روشن, یک تغییر دیگر در برنامه وجود دارد: فردا هوا باید عالی باشه, بنابراین ما یک مسیر انحرافی به دره Vikos را برنامه ریزی می کنیم. همچنین, وقتی یک فضانورد از ایستگاه فضایی بین‌المللی ما را تماشا می‌کند, او مطمئناً فکر می کند, که راکی ​​زیاد خوردیم – ما در سراسر کشور رانندگی می کنیم !!

صبح روز بعد خورشید با قدرت کامل می تابد و تور برنامه ریزی شده ما مسیر بسیار خوبی است. پاک کردن, در یونان نیز جاده های گذری وجود دارد – در مقایسه با آلبانی، احساس می کنید در یک یکشنبه بدون خودرو در A5 هستید. در این میان پاییز با تمام رنگ هایش خود را نشان می دهد, جنگل ها با رنگ های نارنجی و قرمز متقاطع شده اند.

هدف ما, روستای ویکوس, شامل 3 خانه ها: رستوران, یک هتل و یک کلیسای کوچک. هنریت در کنار کلیسای کوچک پارک می‌کند و برای پیاده‌روی در تنگه به ​​راه افتادیم. پاک کردن, اول از همه به شدت به سراشیبی می رود (این به معنای چیز خوبی نیست – ما هم باید به اینجا برگردیم) تا ته تنگه. متاسفانه آب به سختی جریان دارد, هنوز به اندازه کافی باران نباریده است. ستوان. راهنما پیاده روی را از طریق کل تنگه در اطراف طول می کشد 8 ساعت ها – امروز دیگر نمی توانیم این کار را انجام دهیم. بنابراین ما فقط به اطراف می دویم 5 کیلومترها و از همان راه به عقب برگردید.

به روستا برمی گردیم و از یک رستوران زیبا دیدن می کنیم, سالاد یونانی بخور (چه چیز دیگری !), پنیر گوسفندی و لوبیا پخته با اسفناج. همه چیز بسیار خوشمزه است, اما ما متوجه می شویم, که دوباره اینجا قیمت های محلی داریم (در مقابل، آلبانی و مقدونیه شمالی بسیار مناسب کیف پول بودند !). پشت در اتاق نشیمن ما، پاها را بلند کرده اند, سگ ها در غار ریتمیک خروپف می کنند, آسمان ماه کامل و آسمان پرستاره زیبا را نشان می دهد. در طول بازی های عصر ترفند (ما واقعاً این کار را تقریباً هر عصر انجام می دهیم) من در حال حاضر برنده برای 6. بارهای متوالی – هانس پیتر ناامید است و دیگر حوصله اش را ندارد, تا دوباره با من تاس بیاندازی 🙁

مهمترین برنامه اجباری یونان در راه است: صومعه های متئورا . هنگام آبگیری در چشمه بعدی با دو بلژیکی Tine و Jelle روبرو می شویم. شما از آن زمان هستید 15 ماه ها در جاده با مدافع خود و به سمت آسیا حرکت کردید – بدون محدودیت زمانی و بدون محدودیت, همینقدر طولانی, چگونه از آن لذت می برند و پول کافی دارند. در بلژیک همه چیز را فروختند, آنها فقط خانواده را پشت سر گذاشتند. من تحت تاثیر قرار گرفته ام, که این همه جوان وجود دارد, که به سادگی به رویای سفر خود می رسند – فوق العاده !!

برای اولین بار در آلمان امروز با یک قطعه از اتوبان رانندگی می کنیم – که ما را در اطراف نجات می دهد 50 کیلومتر. عوارض بزرگراه مستقیم است 6,50 €, برای این ما از طریق آنچه احساس می شود رانندگی می کنیم 30 کیلومتر تونل های کامل. اندکی قبل از کالامباکا می‌توانیم توده‌های صخره‌ای چشمگیر را ببینیم, که روی آن صومعه ها بر تخت نشسته اند, تشخیص. چیزی عرفانی در مورد این منظره وجود دارد, جادویی – این فقط شگفت انگیز است.

فقط زیبا !

در روستا جای پارک خوبی پیدا می کنیم و پیاده راه می افتیم, برای گرفتن چند عکس زیبا. ما رانندگی به صومعه ها را برای فردا ذخیره می کنیم. در ضمن من دوباره می دانم, چرا وقتی در مدرسه بودم از زبان یونانی بیشتر از لاتین لذت می بردم. لاتین همیشه در مورد جنگ بود, از سوی دیگر یونانی ها زندگی می کردند, مورد بحث و فلسفه قرار گرفت (ارسطو بیشتر از همه مرا دوست داشت “در مورد حقیقت” تحت تاثیر قرار) !!

و من هنوز آن را تا به امروز مطلوب تر می دانم, برای زندگی راحت مثل دیوژن در بشکه شراب, از مرگ قهرمان در میدان جنگ !! نتیجه: یونانی ها می فهمند, خوب زندگی کردن, شما می توانید آن را در اینجا همه جا احساس کنید.

ما یک روز رویایی داشتیم که از صومعه ها دیدن کردیم: خورشید از صبح تا غروب از آسمان می تابد و شلوارک به سر کار باز می گردد. جاده منتهی به صومعه ها به خوبی توسعه یافته است, نقاط عکس به اندازه کافی وجود دارد, در هر صومعه یک پارکینگ بزرگ وجود دارد و همه می توانند مکانی را پیدا کنند. همچنین نگاهی به داخل دو صومعه آگیوس نیکولاس آناپافساس و مگالو مترورو می اندازیم.: البته باید جداگانه انجامش بدیم, چون سگ ها اجازه ورود ندارند. دوربین در حال گرم شدن بیش از حد است, شما نمی توانید از این اثر چشمگیر سیر شوید, پس زمینه غیر واقعی. در واقع صومعه ها هنوز مسکونی هستند, با این حال، تنها تعداد انگشت شماری راهبه و راهبه در این مکان خاص زندگی می کنند.

همانطور که ما 1986 اینجا بودند, این خیابان بزرگ هنوز وجود نداشت و فقط در برخی موارد می توانستید از سبد استفاده کنید, که پایین آمده اند, به مجموعه صومعه بیایید. اتفاقاً اولین صومعه در سال تاسیس شد 1334 با ورود راهب آتاناسیوس, اونی که اینجا با 14 راهبان دیگر Megalo Meteora را تأسیس کردند

چه روز شگفت انگیزی !!

در اثر این برداشت های دیوانه کننده، ما به طور کامل به دنبال یکی هستیم, پارکینگ بسیار آرام برای شب: ما در Limni Plastira ایستاده ایم و با آرامش به عکس های عالی نگاه می کنیم.

تولدت مبارک !!! امروز تولد بزرگ ماست – باور نکردنی, زیبا 34 یوهانس ساله – چقدر زمان زود میگذرد !! با تلفن و قبل از ادامه احوالپرسی می کنیم, لحظه ای شجاعانه به درون دریاچه می پرم – بسیار با طراوت !

امروز ما واقعاً راه طولانی را طی می کنیم: دور و بر 160 کیلومترها به هم می رسند. 30 کیلومترها قبل از مقصد دلفی مکانی پنهان در جنگل وجود دارد. ما اینجا خیلی ساکتیم, بدون گوسفند, بز و سگ های خیابانی – کاملا غیر معمول.

زئوس در کنار ماست, او امروز مقدار زیادی خورشید و آسمان آبی را به دلفی فرستاد. ما انتظار داریم که در پایان اکتبر باشد, که دیگر چیز زیادی در جریان نیست – حتی نزدیک نیست !! پارکینگ در حال حاضر کاملا پر است, ما فقط می توانیم یک نقطه در خیابان پیدا کنیم, هنریت می تواند در آن فشار بیاورد. در ورودی متوجه می شویم – قبلاً به آن مشکوک بودیم – که سگ ها مجاز نیستند. مال من هم همینطوره 3 مردها فقط بیرون می مانند, مادر اجازه دارد به تنهایی از مکان مقدس بازدید کند.

موقعیت کل مجموعه فوق العاده است, می توان تصور کرد, مثل قدیما 2.500 سال ها زائران زیادی برای بالا رفتن از کوه تلاش کرده اند, تا سپس سخنی حکیمانه از پیتیا بشنویم. این یک مدل کسب و کار درخشان بود – همه از اوراکل اطلاعات می خواستند (ایرادی نداره, در مورد چه چیزی بود: جنگ, ازدواج, طلاق, دعوای محله, رنگ خانه …. ) و البته برای آن به درستی پرداخت شده یا. قربانی کرد. و بعد اطلاعاتی به دست آوردی, که همیشه مبهم بود – اگر سوء تعبیر شده باشد, تقصیر خودت بود ?? اوراکل هرگز چیز اشتباهی را پیش بینی نکرد – بهتر از این نمی شود. اوراکل در آن زمان احتمالاً غنی‌تر از ترکیب کنونی بیل گیتس و جف بزوس بود.

به 1,5 من پسرهایم را ساعت ها آزاد می کنم و از آن دور می شویم “اومفالو – مرکز جهان” آن زمان. طبق اساطیر، آپولو دو عقاب را از انتهای جهان فرستاد, آنها سپس با ناراحتی در دلفی با هم برخورد کردند.

فرهنگ زیاد شما را تشنه می کند !!!

البته از اوراکل هم پرسیدیم, جایی که باید بیشتر سفر کنیم: پاسخ این بود: جایی, که با P شروع و با S ختم می شود. ?????????? ما تامل می کنیم, آیا باید به پیرماسنس یا پاتراس برویم – بعد از مدت ها تصمیم بگیرید- و در نهایت برای دومی. مسیر بعدی وارد سیستم ناوبری می شود – ارنا به شدت خواهان یک انحراف از تقریبا 150 کیلومتر بسازید – او دیوانه است !!! ما بی رحمانه خاله را نادیده می گیریم ! کمی بعد به روستایی رسیدیم, جایی که جشنواره اکتبر و کارناوال ظاهراً همزمان برگزار می شود – ماشین ها کیلومترها در خیابان پارک می شوند, تقریباً هیچ راه عبوری در خود روستا وجود ندارد (شاید بالاخره حق با ارنا بود :)). هانس پیتر با اعصاب ساخته شده از طناب های سیم بر این آشفتگی تسلط پیدا می کند و ما آن را از میان شلوغی و شلوغی عبور می دهیم.. در پارکینگ بعدی یک استراحت ادرار وجود دارد – آدرنالین بسیار روی مثانه فشار می آورد. در ضمن من آن را جستجو کردم, که این روستای کوهستانی “آراچووا” و ایشگل یونان است. حتی بدون برف، به نظر می رسد همه آتنی ها این مکان را دوست دارند و آخر هفته ها به اینجا می آیند.

سفر با آرامش به سمت دریا ادامه می یابد: کمی قبل از Psatha می بینیم که یک نقطه آبی بین درختان چشمک می زند: آدریا آمدیم !

به نظر یک جای پارک عالی است

به سرعت آخرین پاس را پایین بیاورید, ما در حال حاضر در ساحل ایستاده ایم, در بار ساحلی یک آلفا بنوشید و شب‌ها برهنه سگ‌ها را در آب فرو ببرید.

و, این یک زمین عالی است !

متاسفانه یکشنبه ها ابر جمع می شود, یعنی, ادامه دادن, خورشید را دنبال کن. جاده کوچکی در امتداد ساحل پیچ می خورد, طبق استانداردهای یونان، این یک مسیر خارج از جاده است. به دریاچه می آییم “Limni Vouliagmenis”, آنجا ما هنریت را به خوبی در بوته ها پنهان می کنیم. بعدا باید بارون بباره, بنابراین ما به فانوس دریایی و محل حفاری می رسیم (تقریباً در هر گوشه اینجا می توانید آنها را پیدا کنید).

چروس هرایو

فرودو و کواپو بز را بسیار هیجان‌انگیزتر از بقایای قدیمی یک ستون می‌دانند – همه فقط اولویت های خود را دارند. از بالای سرچشمه کوچک می توانیم خلیج کورنت را ببینیم – این جایی است که فردا ادامه خواهد داشت.

در طول شب، آیولوس قدرت را به دست گرفت – او واقعاً اجازه می دهد طوفان شود ! تکان های زیادی در هنریت ما وجود دارد, احساس می کنیم سوار بر یک قایق بادبانی هستیم. صبح سعی می کنم با احتیاط در را باز کنم, او تقریباً از لولاهایش پرت شده است, از پیاده‌روی صبحگاهی ما کاملاً هوا می‌شویم.

سفر ما از طریق کانال کورینث به پلوپونز ادامه می یابد. من کانال رو داشتم – صادقانه – قبلاً کمی بزرگتر ارائه شده است ?? اما برای آن زمان این یک دستاورد ساخت و ساز قابل توجه بود. بازم با ارنا خیلی خوش می گذره – به نظر می رسد سیستم ناوبری حالت ورودی جدیدی دارد – باریک ترین خیابان های ممکن را پیدا کنید ?? ما در جاده های خاکی تک لاین به داخل کشور رانندگی می کنیم, کنار ما جاده روستایی نوساز – که کمی به ما فکر می کند, آیا ارنا دیروز خیلی عمیق به شیشه نگاه کرد.

به Mycenae رسیدیم و به سمت محوطه نمایشگاه می رویم. البته مثل همیشه: ورود سگ ها در محل ممنوع است, گرچه سگ بزرگ خیابانی پشت حصار از ما استقبال می کند ?? به طور خلاصه بحث می کنیم, آیا ما به حفاری ها به طور جداگانه نگاه می کنیم یا بهتر است هزینه ورودی را در موساکای یونانی سرمایه گذاری کنیم ?? بر, که به نتیجه درست می رسد – ما ارقام ترجیح می دهیم در اقتصاد یونان سرمایه گذاری کنیم و بیرون غذا بخوریم. در خانه آموزش در مورد Mycenae وجود دارد: این شهر بزرگترین دوران شکوفایی خود را در آن تجربه کرد 14. و 13. قرن پیش (!) مسیح – بنابراین این سنگ ها تقریبا 3.500 ساله – باور نکردنی !!

صبح با همسایه هایمان چت می کنیم, یک زوج دوست داشتنی از بایرن با خود 2 میلو کوچولو و هالی. عوضی شما Guilia توسط دو استاد ما در آغوش گرفته شده است, آنها بسیار مشتاق هستند, تا بالاخره به یک دختر خوب ضربه بزنم. بنابراین دیرتر از حد انتظار به شهر زیبای ناپلیوس می رسیم. در اینجا ابتدا به یک مغازه بنزینی می رویم, سپس لباسشویی و در نهایت سوپرمارکت. جای پارک ما امروز درست در مرکز است, مناسب برای یک تور قلعه و یک تور خرید. ابتدا باید هانس پیتر را متقاعد کرد, تا با من به قلعه پالامیدی صعود کند – پس از همه هستند 999 بالا رفتن از پله (تا روز بعد بهش نمیگم, که یک خیابان هم از آنجا بالا می رود :)). هنگامی که در بالای آن قرار می گیریم، با منظره ای عالی از شهر و دریا پاداش می گیریم, عضلات درد فردا به سادگی نادیده گرفته خواهند شد.

ما فقط زمانی متوجه می شویم که فرود می آییم, پله ها چقدر شیب دارن, در اینجا شما واقعاً باید از سرگیجه خلاص شوید. همچنین هیچ نرده ای وجود ندارد, در آلمان به کمربند ایمنی و کلاه ایمنی نیاز دارید. حتی کواپو هم گیج به من نگاه می کند: حالا ما فقط از آنجا بالا و پایین راه می رفتیم ??

وقتی به پایین رسیدیم به سمت بندر قدم می زنیم, از میان کوچه های زیبا, در دماهای بالا یک بستنی بخورید و به پیشنهادات در مغازه های کوچک نگاه کنید. با وجود فصل خارج از فصل، هنوز اتفاقات زیادی در اینجا می افتد, من که البته خیلی دوستش دارم. هانس پیتر تحت تأثیر کشتی بادبانی بزرگ قرار می گیرد, که در بندر لنگر انداخته است: را “شاهین مالت”.

امروز از قبل چهارشنبه است (ما کم کم وقت خود را تمام می کنیم و باید تلفن همراه را زیر سوال ببریم, الان چه روزی است), هوا خوب است و بنابراین مقصد بعدی روشن است: ما به یک مکان ساحلی خوب نیاز داریم. دور و بر 40 کیلومترها جلوتر می‌بینیم که کامل است, ساحل وسیع در نزدیکی آستروس. تنه های شنا در شرف باز شدن هستند, و به داخل آب بروید. آب واقعاً خوب و گرم است, فقط بیرون چند ابر وجود دارد و بنابراین هیچ ربطی به آفتاب گرفتن ندارد. اما شما می توانید برای یک پیاده روی خوب در ساحل و باد اطراف بینی خود یا. گوش سگ را باد کن.

28.10.2021 – چه تاریخ مهمی – بله آماده است, امروز یک جشن تولد بزرگ است !!!! فرودو, اراده بزرگ ما 4 ساله 🙂 دیروز استاد من تمام روز در آشپزخانه ایستاده بود و یک کیک گوشت چرخ کرده فوق العاده پخت. – دهن پسرها ساعت هاست که آب می شود. بعد از این همه بوسه و عکس تولد، بالاخره کیک را می توان خورد – دوست Quappo دعوت شده و سخاوتمندانه یک قطعه دریافت می کند.

راضی و با شکم پر به سمت لئونید می‌رویم. در واقع، ما فقط می خواهیم آنجا را با آب پر کنیم ! در راه خواندیم, که این دهکده یک کانون خوب برای همه تخته سنگ ها است – و دیوانه کوهنوردی است, شما می توانید آن را بلافاصله در بسیاری از جوانان مشاهده کنید, که اینجا می مانند. راه رسیدن به نقطه آبی یک بار دیگر کاملاً ماجراجویی است: کوچه ها باریک می شوند, بالکن ها بیشتر و بیشتر به داخل خیابان و همه بیرون زده اند, که در حال حاضر در کافه در حال لذت بردن از اسپرسو هستند, ما را مجذوب با چشمان درشت تماشا کنید. برای غم و اندوه استفاده می شود, راننده من و هنریت او نیز این چالش را مدیریت می کنند و با خیال راحت از پیچ و خم کوچه ها خارج می شویم.

این چیزی است که اتفاق می افتد, وقتی نمیتونی متوقف کنی, در راهنمای سفر بخوانید: قرار است اینجا قدیمی باشد, صومعه را در کوه ساخته شده است – دسترسی از یک جاده کوچک امکان پذیر است ?? در حال حاضر در گوشه اول یک موج محلی برای ما موج می زند, که ما نباید بیشتر از این پیش برویم – ما معقولانه او را باور داریم. بنابراین کفش های پیاده روی پوشیده می شوند, کوله پشتی خود را ببند و برو. ما می توانیم صومعه را از پایین به صورت کوچک ببینیم, یک نقطه سفید ایجاد کنید. 1,5 ساعاتی بعد به ورودی می رسیم, مستقیم به صومعه بروید و بلافاصله توسط یک راهبه غیر دوستانه مورد سرزنش قرار بگیرید: “سگ ممنوع” او با عصبانیت بر سر ما فریاد می زند. خب, ما می خواهیم عقب نشینی کنیم, اینجا راهبه پیر می آید (تنها, که تنها اینجا در صومعه زندگی می کند !) و شیرینی به ما بدهید – ما فکر می کنیم که خیلی خوب است – خدا در واقع همه موجودات زنده را دوست دارد – یا ???

بعد از زیبا, ما دیگر حوصله انجام یک تور سخت را نداریم, ادامه, ما فقط اینجا وسط روستا در پارکینگ می مانیم و پاهایمان را بالا می گذاریم.

پارکینگ در لئونیدی

می خواهیم به دریا برگردیم, پس به جنوب می رویم. به 80 کیلومترها به Monemvasia می رسیم – یک شهر قرون وسطایی, که بر روی صخره ای عظیم یکپارچه در دریا قرار دارد.

برخوردهایی در راه: یک شاهین علف شیر, یک کاترپیلار فوق العاده زیبا

شهر بود 630 n. Chr. به طور خاص بر روی سنگ ساخته شده است, که شما نمی توانید آنها را از سرزمین اصلی ببینید – فقط برای دریانوردان قابل مشاهده بود – یک مبدل کامل. حتی یک مزرعه غلات در شهر وجود داشت, بنابراین ارگ خودکفا بود و می‌توانست به طور نامحدود از آن دفاع کند. تنها پس از سه سال محاصره در سال 1249 او توسط فرانک ها مجبور به تسلیم شد. واقعی, خیلی, بسیار چشمگیر !!!!

شب را درست پشت شهر کنار دریا می گذرانیم, دوباره به شدت طوفان می کند ! از اینجا واقعاً می‌توانیم کمی از Monemvasia را ببینیم – از لنز تله فوتو ضخیم استفاده شده است.

مونوموازیا – از اینجا می توانیم شهر را ببینیم !

بعد از کل این برنامه فرهنگی، قطعا به یک استراحت نیاز داریم :). گفته می شود یکی از زیباترین سواحل یونان همین نزدیکی است – پس بیایید به آنجا برویم. ساحل سیموس نام نقطه ای زیبا در جزیره کوچک الافونیسوس است. هنریت اجازه دارد دوباره به کشتی برود, 10 دقایقی بعد و 25،– یورو فقیرتر به جزیره می رسیم. فقط تا ساحل است 4 کیلومترها و ما می توانیم دریا را درخشان ببینیم. اینجا همه چیز مرده است, فقط یک بار ساحلی باقی مانده است 2 مردم, که مرتب و تمیز می کنند – به نظر می رسد فصل برای همیشه تمام شده است. ما از ساحل شنی بزرگ برای خود لذت می بریم, رنگ دریا واقعا فیروزه ای کارت پستال است, لاجوردی و درخشان.

آب فوق العاده تمیز است, هنگام شنا می توانید تک تک دانه های ماسه را بشمارید. فرودو و کواپو در عنصر خود هستند, حفر کردن, مثل بچه های کوچک بدوید و بازی کنید.

کاریبیک-احساس !

ما همچنین جای پارک خود را برای خودمان داریم – که کمی ما را شگفت زده می کند. روز بعد همسایه ها را می گیریم: اگنس و نوربرت از سوابیا بالا !! ما یک گپ خوب در مورد مسیرهای سفر داریم, برنامه های سفر, وسایل نقلیه, فرزندان ………… در نهایت معلوم می شود, که پسرش چند خانه دورتر از مادرشوهرم زندگی می کند – چقدر دنیا کوچک است. معامله, که در بازدید بعدی خود از Seeheim پیش ما خواهید آمد (یا دو) برای نوشیدن یک آبجو از آنجا عبور کنید !! این شبکه کاملاً پراکنده کار می کند, این کمی آزار دهنده است, اما برای آرامش ایده آل است. بعد از ظهر باید به روستای بعدی برویم, متاسفانه ما فراموش کردیم, آذوقه کافی با خود ببرید. یک مینی مارکت کوچک (او واقعا کوچک است) خداروشکر هنوز بازه, بنابراین ما می توانیم کارهای بیشتری انجام دهیم 3 روزها را تمدید کنید.

ساحل رویایی سگ

سه شنبه ها طوفان شدیدی رخ می دهد, کل ساحل در شب زیر آب است – نیروی طبیعت به سادگی چشمگیر است. ما واقعا مشتاقانه منتظر روز بعد هستیم: برنامه آب و هوا آب و هوای حمام مطلق را می دهد – بنابراین این اتفاق می افتد !! ما در شن ها دراز کشیده ایم, لذت بردن از روشن, هنوز آب کاملا گرم, تنبلی کن و هیچ کاری نکن !

نگاهی به تلفن همراه به ما می گوید, که همین امروز 03. نوامبر است – ما نمی توانیم آن را باور کنیم. در همین حین یک اردوگاه دیگر به سمت ما نقل مکان کرده است, چند معلم از هامبورگ, که یک سال شنبه است. بیشتر بعدا خواهد آمد 4 موبایل و 3 سگ ها روی, کم کم شبیه یک کمپینگ در ریمینی می شود. از آنجایی که هنوز کمی برنامه در پیش داریم, ما تصمیم گرفتیم, برای ادامه روز بعد.

بعد از صرف صبحانه با یک معلم جوان اهل کلن گفتگوی بسیار زیبا و آموزنده ای داریم. ما همیشه مشتاق هستیم, چه عالی, جالب هست, هیجان انگیز, در راه با افراد ماجراجو روبرو می شویم. در این بین سگ های ما با دو دختر سگ دوست شده اند و در تپه های شنی پرسه می زنند.. ما امیدواریم, که نفقه تعلق نمی گیرد – یک دختر در آستانه گرما 🙂

کشتی فقط در حال گردش است 14.10 ساعت – ما هنوز برای کارهای فوری وقت داریم: توالت ما باید دوباره تمیز شود. قبلا گزارش دادم, که توالت جداکننده ما به سادگی درخشان است ?? در واقع، فقط باید همه آنها باشند 4 – 5 هفته هایی که باید تمیز شوند – و این واقعاً آنقدرها هم که می ترسد بد نیست. بعد از اینکه همه چیز انجام شد, بیایید یک قهوه شایسته در بندر بخوریم

با هوشمندی، راننده من هنریت به سمت عقب به سمت کشتی می راند – در راه ما شگفت زده شدیم, که برخی وارونه روی اسکله می ایستند. به سرعت مشخص شد: تنها یک خروجی وجود دارد, کشتی فقط در راه می چرخد. بازگشت به زمین اصلی – ما در امتداد باغ های زیتون بی پایان ادامه می دهیم. برداشت آغاز شده است, درختان همه جا تکان میخورند. باید کمی لبخند بزنیم: اکثریت کار در اینجا کارگران مهمان از پاکستان هستند, هند و برخی آفریقایی ها. ما می توانیم آب را در یک کلیسای کوچک ذخیره کنیم, در کنار آن محل اقامت است. فقط یک کمپینگ دیگر اینجاست, وگرنه همه چی ساکته – ما فکر می کنیم !! بیکینی بلافاصله روی آن لیز می خورد, به داخل آب بروید و سپس دوش ساحلی واقعاً کار می کند !! چه لاکچری, آب نامحدود از بالا – ما دیوانه چنین چیزی هستیم “طبیعی”. بلافاصله پس از آن پارس یا بهتر است بگوییم زوزه – آه بله, یک بیگل می آید شارژ می شود. خیال ما راحت است, که این یک دختر است و پسران ما را نیز از بند رها کنید. بلافاصله پس از آن یک دوست چهارپای دیگر از راه می رسد – کامل, برای هر پسر یک دختر – بازم نفقه میبینم سر راهم.

در واقع واضح بود: صبح روز بعد خانم ها جلوی در منتظرند و آقایان را به پذیرایی می برند. میتونیم با آرامش صبحانه بخوریم, شنا کردن, دوش ها – در دوردست ما دم سگی را می بینیم که هر از گاهی تکان می دهد – پس همه چیز خوب است. به 2 ما بچه های کاملا خسته مان را ساعت ها سوار ماشین می کنیم, بقیه روز دیگر صدایی از خانه سگ شنیده نمی شود.

در راه یک نقطه عکس در خرابه دیمیتریوس وجود دارد – کشتی است 1981 در اینجا گیر افتاده و از آن زمان به عنوان یک موتیف عکس زنگ زده است. در دهکده ماهیگیری Gythio پاهای خود را برای مدت کوتاهی دراز می کنیم, تا بالاخره به کوکالا برسیم – یکی 100 Seelen Dorf جایی برای شب پیدا کنید.

ما اکنون در انگشت وسط پلوپونز هستیم, منطقه ای به نام مانی. منطقه غیر پذیرایی است, پراکنده و در عین حال بسیار جذاب. قبلاً پناهندگان اینجا زندگی می کردند, دزدان دریایی و دیگر شیاطین پنهان هستند – می توان آن را به درستی تصور کرد. ساکنان واقعی مانی برای چندین دهه با چیزهای خوبی مانند اختلافات خانوادگی دست و پنجه نرم می کردند, انتقام خون و قتل های ناموسی مشغول, برج های دفاعی قدیمی را می توان در همه جا یافت. در آنجا آزار دیده پنهان شد یا. سالها نفرین شده, تلاش کرد, مخالفان را با تفنگ و تپانچه دفع کنید – تا اینکه بالاخره یکی از آنها مرد – تخیل وحشتناک – هالووین واقعی.

چیزی که ما واقعا دوست داریم, است, که ساختمان های جدید نیز به همین سبک ساخته شده اند: همه خانه های سنگی هستند (این تنها چیزی است, که در اینجا به وفور وجود دارد: سنگ ها !!) به شکل برج, حفره ها نیز تعبیه شده است. سکونتگاه های کوچک تا حدی فقط شامل 4 – 5 خانه ها, آنها در سراسر کوه ها پراکنده شده اند. یک فضای پارک کوچک در کوکالا وجود دارد, بسیار ساکت, فقط صدای امواج شنیده می شود.

شنبه ها به جنوبی ترین نقطه مانی می رسیم: کاپ تنارو – آن است 2. جنوبی ترین نوک (به اسپانیا) از سرزمین اصلی اروپا. مثل تصور یک شنل است: آخر دنیا ! از اینجا به سمت 2 کیلومتر دورتر فانوس دریایی, هانس پیتر پهپاد خود را باز می کند و بنابراین ما یک عکس هوایی عالی از خود دریافت می کنیم.

پهپاد ما را گرفت !

اینجا خیلی زیباست, که ما هم شب بمونیم. ما حتی می توانیم در یک خلیج کوچک شنا کنیم – شنبه هم هست, d.h. روز حمام کردن !

چند کمپینگ دیگر هم با ما هستند, بنابراین برخوردهای جدیدی وجود دارد.

صبح روز یکشنبه هنگام صبحانه توسط گروهی از چینی ها مورد حمله قرار می گیریم: آنها کاملاً مشتاق هنریت ما هستند, همه آنها یکی یکی به اتاق نشیمن ما نگاه می کنند, آشپزخانه و حمام, صدها عکس از تلفن همراه گرفته می شود, سگ ها در آغوش گرفته می شوند, همه گیج حرف می زنند و ما تقریباً هنریت و سگ هایش را فروختیم – او به ما پیشنهاد بسیار خوبی می دهد !! با این حال، او ترجیح می دهد یک مرسدس بنز به عنوان وسیله نقلیه داشته باشد تا یک وسیله نقلیه MAN – و بنابراین ما به توافق نمی رسیم – همچنین خوب !!

در سمت غرب مانی، از روستای متروکه واتیا دیدن می کنیم. 1618 اینجا زندگی می کرد 20 خانواده ها, یک دعوای طولانی مدت خانوادگی (!!) با این حال، منجر به کاهش شدید جمعیت شد, به طوری که 1979 هیچ کس باقی نمانده بود. این تسهیلات نیز به سادگی پشت سر گذاشته شد – یک شهر ارواح واقعا هیجان انگیز.

به هر حال، از ارتفاع برج ها می شد فهمید, یک خانواده چقدر ثروتمند بود – به سادگی هر چه برج بالاتر باشد, هر چه خانواده ثروتمندتر باشد – شما نیازی به ثبت زمین نداشتید- یا صورت حساب بانکی – به همین راحتی است !

بعدازظهر را با شنا در ساحل Oitylo می گذرانیم, رفتن برای پیاده روی, شستن لباس و ماهیگیری ! یک ماهی کوچک در واقع گاز می گیرد – چون برای شام کافی نیست, او می تواند به داخل آب برگردد.

شام ما – متاسفانه خیلی کوچیکه🙂

آنچه در برنامه امروز است – و, ما به دنیای زیرین سفر می کنیم !! با یک قایق کوچک به داخل غارهای Diros هدایت می شویم, یک غار استالاکتیتی, که ظاهرا 15.400 m باید طولانی باشد – بنابراین طولانی ترین غار در یونان است. ما نمی توانیم تمام راه را طی کنیم, اما دور کوچک بسیار چشمگیر است. احساس می کنم مثل یک شاهزاده خانم افسانه ای طلسم شده ام, توسط جادوگران بدجنس به عالم اموات اغوا شده است. خدا را شکر که شاهزاده ام را با خود دارم, این مرا به جهان بالا برمی گرداند.

سفر عرفانی در عالم اموات

در زیر نور خورشید چند کیلومتر جلوتر به روستای آرئوپولیس می رسیم. ستوان. کتاب راهنمای مکان باید بسیار زیبا باشد, حتی یک ساختمان فهرست شده است. در ابتدا ما ناامید هستیم, واقعا هیچ چیز خوبی برای دیدن وجود ندارد – تا زمانی که متوجه شویم, که ما در مسیر اشتباه رفته ایم. همچنین, همه چیز در آغاز ! در واقع، ما مرکز شهر را با یک میدان بازار زیبا می یابیم, کوچه های زیبا, خیلی, کافه ها و میخانه های بسیار زیبا و کاملا شیک (با این حال همه خالی – این احتمالا به دلیل ماه نوامبر است).

مبارز آزادی پتروس ماورومیچالیس با پرچم مانی (صلیب آبی با محلول: “پیروزی یا مرگ” – زمان است
نه اعلامیه !

عصر را در کاردامیلی می گذرانیم, همچنین یک خوب, روستای تقریباً منقرض شده در کنار دریا. ما خوش بینانه در راه هستیم, برای پیدا کردن مکان باز دیگری – به نظر می رسد دشوارتر از حد انتظار است. یک بار ساحلی خوب در واقع باز است, و از سالاد یونانی لذت می بریم, شراب یونانی (فقط طعمش خیلی خوب نیست) و ساندویچ یونانی در غروب آفتاب !

09.11.2021 – حمام صبحگاهی در زلال, هنوز آب گرم دلپذیر, صبحانه در فضای باز, سگ های آرام – ناگهان یک یونانی بسیار غیردوستانه به سراغ ما می آید و به ما درک غیر قابل انکاری می دهد, که اجازه ندارید اینجا بایستید ?? انگار تو پارکینگش پارک کردیم – با این حال، صد مکان رایگان نیز وجود دارد – شما مجبور نیستید بفهمید. خب, ما می خواستیم به هر حال ادامه دهیم, و بنابراین ما به سرعت همه چیز را با هم جمع می کنیم و به راه می افتیم. از دریا می رویم, از طریق یک جاده بزرگ و چشم انداز چشمگیر به سمت میستراس رانندگی کنید.

وقتی به شهر ویران شده قدیمی بیزانس می رسید، به سرعت مشخص می شود: ورود سگ به اینجا هم ممنوع است !! بنابراین عکاس من امروز به تنهایی اجازه دارد از میستراس دیدن کند, من و سگ ها فقط از دور به مکان نگاه می کنیم (واقعا ارزش دیدن را دارد), در میان باغ های زیتون قدم بزنید, همه گربه های روستا را بترسانند, برای تسلیت چند زیتون و پرتقال از ما بدزدم و بعد با آرامش به نتایج عکاسم در هنریت نگاه می کنم. – تقسیم کار کامل.

میستراس تبدیل می شود 1249 توسط Wilhelm II von Villehardouin از Bar-sur-Aube در شمال فرانسه با ساخت مجموعه قلعه تأسیس شد., اندکی بعد برادرش توسط امپراتور بیزانس دستگیر شد و تنها با تسلیم قلعه توانست خودش را آزاد کند.. در زیر قلعه، شهری آباد با ده ها هزار سکنه پدید آمد. 1460 میستراس توسط عثمانی ها فتح شد, 1687 به تصرف ونیزی درآمد, با این حال سقوط کرد 1715 به ترکان عثمانی بازگشت (که فقط می تواند همه اینها را به خاطر بسپارد ?). در طول جنگ روسیه و ترکیه 1770 شهر به شدت ویران شده بود, در مبارزات یونانی برای آزادی 1825 سپس آنقدر نابود شد, که از بازسازی خودداری کردند. اکنون گردشگران به نوبه خود شهر را پس گرفته اند.

شب را در بلندترین نقطه بین میستراس و کالاماتا می گذرانیم (1.300 متر ارتفاع) همه تنها – امیدوارم شکارچی فردا صبح شکایت نکنه, که پارکینگش را اشغال کرده ایم !

به عقب در دره می توانید ببینید که چگونه احساس گناه Lidl کمی قبل از کالاماتا چشمک می زند – راننده من در آستانه ترمز زدن است. در اصل، من واقعاً نمی خواستم در چنین فروشگاهی منحط خرید کنم – اما بعضی چیزها خیلی زیاد هستند, بسیار ارزان تر و بهتر (بعد از سومین بطری شراب یونانی از بطری پلاستیکی، دوباره به یک قطره خوشمزه نیاز داریم – و یک بطری شیشه ای شراب در یک سوپرمارکت معمولی همیشه حداقل 15 قیمت دارد،– € – به هر دلیلی). بنابراین, سهام دوباره پر شد, می تواند ادامه یابد. تقریبا آزار دهنده است: اینجا هیچ کاری نمیتونی بکنی 50 کیلومترها رانندگی کنید بدون اینکه جزو میراث جهانی یونسکو باشید, یک سایت باستان شناسی, دهکده ماهیگیری فوق العاده زیبا , یک ساحل رویایی یا چیز عالی دیگر در راه است. Alt-Messene چنین حفاری است, که تنها یک انحراف کوتاه از آن است 15 کیلومتر مورد نیاز – شما نمی توانید آن را کنار بگذارید ??? ستوان. امروز نوبت من است که از تقسیم کارمان عکس بگیرم – و حفاری واقعاً بسیار قابل توجه است. مسن بود 369 v.Chr. به عنوان پایتخت ایالت جدید مسنیا تأسیس شد و برای مدت طولانی یک شهر تجاری پررونق بود و هرگز ویران نشد.. می توانید بقایای یک تئاتر را ببینید, یک آگورا, بسیاری از معابد, حمام ها, دیوارهای شهر و یک دیوار بزرگ, استادیوم عتیقه – یکی از زیباترین, ما تا الان دیده ایم.

ما شب را در ساحل کالاماتا می گذرانیم و غروب درخشانی از ما پذیرایی می شود.

هایلایت بعدی بلافاصله بعد از صبحانه منتظر من است: در واقع دوش های آب گرم ساحلی در اینجا وجود دارد – من نمی توانم آن را باور کنم, از این هدیه برای چند دقیقه استفاده کنید تا آخرین تکه پوست من بدون منافذ شود. در هر صورت پسرها امروز مرا از بوی من نمی شناسند.

ایستگاه بعدی امروز کورونی است, یک دهکده ماهیگیری کوچک در نوک انگشت غربی پلوپونز با یک قلعه ویران. مکان بسیار خوبی است, اما در عین حال ما خیلی خراب هستیم, که ما آنقدر هیجان زده نیستیم, همانطور که راهنمای سفر پیشنهاد کرده است.

پس از یک تور پیاده روی، تور به سمت متونی ادامه می یابد, در اینجا قلعه قدیمی بسیار بهتر از کورونی حفظ شده و چشمگیرتر است. یک پارکینگ خوب در ساحل در وسط روستا وجود دارد, شما می توانید یک شبه اینجا بایستید. متاسفانه ما نمی توانیم از قلعه بازدید کنیم – او قبلاً بلند شده است 15.00 بسته است و دوباره حیوانات خانگی مجاز نیستند. ما از قبل فکر می کنیم, چه ما خودمان 2 دفعه بعد فقط آنها را به عنوان سگ راهنما ندهید – آیا این قابل توجه است ???

روز بعد (جمعه است, را 12.11.) باید دوباره واقعا زیبا شود – سیگنال, برای رفتن به سمت ساحل رویایی بعدی. بنابراین ما در امتداد ساحل از طریق شهر Pyros به سمت خلیج ناوارینو رانندگی می کنیم. در اینجا برگزار شد 20. اکتبر 1827 آخرین نبرد بزرگ دریایی بین ناوگان عثمانی-مصر و اتحادیه متحد فرانسه, در عوض کشتی های انگلیسی و روسی. متفقین کل ناوگان سلطان را غرق کردند و به این ترتیب پایه و اساس تأسیس دولت ملی یونان را گذاشتند..

خلیج ناوارینو

این آب تاریخی برای حمام کردن عالی است, بعد از اینکه مکان رایگان دیگری پیدا کردیم. در هر خلیج کوچک یک کمپینگ پنهان شده است (یا دو), ما خوش شانس هستیم, یک اتوبوس فولکس‌واگن در حال جمع‌بندی است, بنابراین ما یک صندلی در ردیف جلو می گیریم. به خصوص در تور قلعه, بعد از ظهر از قلعه قدیمی Paleokastro صعود می کنیم. هنگامی که در بالای آن قرار گرفتیم، منظره ای دیدنی در مقابل ما گسترده می شود – خلیج شکم گاو, مرداب, ساحل و جزایر نزدیک. بنابراین ما فوراً هدف خود را برای فردا می دانیم – به وضوح, خلیج شکم گاو – اسمش به تنهایی عالیه !

خلیج شکم گاو

در مسیر خلیج از کنار یک زیتون‌پرس می‌گذریم – توقف کوتاه اعلام شد ! تمام مدت ما می توانستیم برداشت زیتون را در اینجا دنبال کنیم, حالا ما هم می خواهیم ببینیم, چگونه روغن خوشمزه از آن درست می شود. ما اجازه داریم همه چیز را از نزدیک ببینیم, البته ما هم می خواهیم چیزی با خود ببریم. ظرف را خودتان باید تهیه کنید, سپس روغن تازه را می گیرید – ما مشتاقانه منتظر شام هستیم !!

پس از خرید موفق، ما به راه خود ادامه می دهیم – و چشمان ما را باور نکن: هزاران فلامینگو در آب وجود دارد !! بلافاصله متوقف می شود, لنز بزرگ پیچ شد, سه پایه را بیرون بیاورید و پرنده ها را جلوی عدسی می بینیم !! من فکر می کنم, ما حداقل انجام می دهیم 300 عکس ها – شما فقط نمی توانید متوقف شوید 🙂 – این امشب سرگرم کننده خواهد بود, زمانی که باید زیباترین عکس ها را انتخاب کنید.

بچه فلامینگوی من – چقدر نازه 🙂

پس از عکاسی به مکان قدیمی برمی گردیم, اکنون فضای ردیف اول درست در کنار دوش ساحل آزاد است – ما فقط دوباره آنجا می مانیم 2 روزها بیشتر. روز را با شنا می گذرانیم, دوش ها, سونن (!) – در حالی که Erfelder در خانه بیش از مه, برای باران و سرما گریه کن.

تمام ذخایر ما کم کم رو به اتمام است, متاسفانه باید همینطور ادامه بدیم !! دوشنبه ما را با طلوع خارق العاده ای از خواب بیدار می کند (در واقع پیش بینی آب و هوا برای امروز بد بود ??). بعد از حمام صبحگاهی و دوش آب سرد کاملاً بیدار باشید, در طول مسیر برج ایفل را کشف می کنیم (نه, بدون مونتاژ عکس, واقعاً اینجا وجود دارد), پشت آن یک سوپرمارکت کوچک, ما دوباره امن هستیم. هنگام مرور برنامه Park4Night، یک آبشار پیدا کردم, که در مسیر ما قرار دارد. همچنین, امروز ساحل نیست، روز جنگل است – تنوع یک امر ضروری است. جاده منتهی به آبشار به طرز چشمگیری شیب دار و باریک است – کمی آدرنالین پس از یک روز تنبل در ساحل برای شما مفید است. بعد فقط اون حس کوهستانی: – به شدت بالا می رود- و پایین, تعدادی از طریق فراتا باید صعود شوند – بعدا احساس ونزوئلا: ما با یک آبشار واقعا زیبا پاداش می گیریم !! یک کوکتل بار به خصوص برای پسران وجود دارد – با کوکتل ندا – فوق العاده خوشمزه و با طراوت !

و اینجا با آب روان !

شب در کوهستان بسیار یخبندان است – رای پس از جلسه توجیهی صبحانه منجر به اکثریت واضح می شود: 3 به آن رای دهید, یک ممتنع (خروپف کردن از خانه سگ): می خواهیم به دریا برگردیم. یک مسیر کوچک در پشت Zacharo وجود دارد, که مستقیماً به ساحل منتهی می شود – رشته – این در واقع کلمه درستی نیست: اینجا وجود دارد 7 کیلومترها از بهترین ساحل شنی و هیچ کس دور و دراز نیست – این غیر قابل باور است !

شنا عالیه, آب و هوا, درجه حرارت, امواج – همه چیز مناسب است. Quappo و Frodo هستند 7. بهشت سگ, حفر کردن, بازی کردن – شادی خالص !

Ratet mal, که اکنون پنجاه هزار و سیصد و بیست و یک دانه شن در پوست خود دارد و بدین ترتیب به خواب عمیقی فرو رفته است. ?? به وضوح, ما سه روز بعد اینجا ماندیم.

بعد از اینکه یک دانه شن در آخرین شکاف هنریت گیر کرد, چند کیلومتر برویم: ساحل شنی فوق العاده بزرگ بعدی: اینجا تعداد زیادی رها شده وجود دارد, خانه های در حال فرو ریختن, کمی ترسناک است ? کشف کردن آن هیجان انگیز خواهد بود, اینجا چه اتفاقی افتاد – شاید همه خانه ها غیرقانونی ساخته شده باشند, شاید ساکنان از سونامی می ترسیدند, شاید منطقه آلوده است , شاید دایناسورهای وحشی اینجا باشند, شاید افرادی از مریخ به اینجا آمده اند …………. ??? همه یکسان, سیستم امنیتی ما کاملاً کار می کند, چه اتفاقی می تواند برای ما بیفتد.

تصاویر هواپیماهای بدون سرنشین

پهپاد برای مدت کوتاهی بر فراز دریا ناپدید می شود, اما پس از چند درخواست برمی گردد. پنج قطره باران از آسمان می آید, آنها با یک بزرگ همراه هستند, رنگین کمان پنیری.

بنابراین, ما کاملاً آرام و ریلکس هستیم, کمی فرهنگ دوباره نوبت من خواهد بود: آب و هوا قول می دهد همه چیز را بدهد, پس به المپیک !!!
مثل همیشه باید از هم جدا شویم – من اجازه دارم به سنگ های تاریخی بروم, مردان خود را با قدم زدن در اطراف آن سرگرم می کنند. بنابراین ایده المپیک از اینجا می آید – بیشتر از 2.500 سال ها پیش، استادیوم بزرگ درباره شهرت و تاج گل های گل بود (من باور دارم, در واقع هنوز هیچ درآمد تبلیغاتی وجود نداشت), 45.000 تماشاگران می توانستند مسابقات را تماشا کنند. در حال اجرا بود, جنگید, کشتی گرفت, پرتاب دیسک و نیزه – همیشه زیر چشم داوران.

در کنار استادیوم معابد بی شماری وجود داشت, برای آرام کردن خدایان (دوپینگ هنوز مشخص نبود !), ماهیچه های واقعی, جایی که ورزشکاران می توانند به تناسب اندام برسند, مهمان خانه های فئودالی برای مهمانان افتخاری, معبد حمام کردن و البته معبد هرا – اینجا همان جایی است که شعله المپیک امروز روشن می شود !

ما می خواهیم روز زیبا را در ساحل به پایان برسانیم – برای انجام این کار به کاتاکولو می رویم. یک میلیون پشه از ما انتظار دارند, فقط برای مدت کوتاهی در را باز کنید – شما در حال حاضر یک ساعت کار با مگس انداز دارید. نه, ما اینجا نمی مانیم – ما ترجیح می دهیم آنها را رانندگی کنیم 20 کیلومترها برگشت به تنهایی و (سریع) بدون پشه) رشته.

امروز یک یکشنبه واقعا خوب است: آب و هوای حمام از برخاستن تا غروب آفتاب (بارها و بارها باید به خودمان بگوییم, که امروز 21. نوامبر است و معمولاً من می توانم در خانه نان بپزم).

همه ما از روز به طور کامل لذت می بریم, حتی پسرها هم می خواهند دوباره برای غواصی به داخل آب بروند 🙂

برنامه آب و هوا در واقع درست بود: آسمان دوشنبه خاکستری است و باران می بارد 🙁

پس خداحافظی چندان سخت نیست و به سمت پاتراس حرکت کردیم. در اینجا می خواهیم بطری های بنزین خود را پر کنیم (چند مغازه وجود دارد, که اصلا این کار را می کنند, احتمالاً در تابستان تغییری در قانون ایجاد شده است, پس از آن پر کردن سیلندرهای گاز دیگر مجاز نیست). البته این مغازه درست در مرکز شهر پاتراس است – تو میتوانی تصور کنی, اینطور که به نظر می رسد: خیابان ها باریک, مردم هر طور که می خواهند پارک می کنند, در بین موتور سیکلت ها در خطوط مواج حرکت می کنند, باران می بارد و پارکینگ هم نیست. با من, ما می توانیم آن را انجام دهیم, بطری ها را تحویل دهید, دربعدازظهر 19.00 می توانیم دوباره آنها را برداریم. ما از این مدت برای خرید فوری استفاده می کنیم, قدم زدن در بندر, ساحل و پارک. خیس از بالا و پایین یک قهوه در آخرین بار ساحلی وجود دارد, ما به طور خلاصه در هنریت خشک می کنیم, سپس سرگرمی دوباره شروع می شود: حالا بیا تو کوچه های باریک, ریجن, موتور سیکلت, تاریکی در ردیف سوم وسایل نقلیه پارک شده – سوپر کامبی ! تلفن, ما ساختیمش, بطری های گاز روی هواپیما هستند, در حال حاضر چیزی شبیه به ساحل برای گذراندن شب. مختصات را وارد ارنای خود می کنیم, از میان نیزارها در خیابان های باریک تر و باریک تر رانندگی کنید (در واقع بد نیست), ارنا به ما می گوید: به سمت چپ برو، به سمت چپ برگرد – اما یک دروازه وجود دارد ?? مسیر نی را ادامه می دهیم, تاریک است – و مسیر به طور کامل به پایان می رسد ?? یک حصار در سمت راست, یک دیوار در سمت چپ – چه وحشتناک !! هانس پیتر باید به نوعی هنریت را برگرداند, او باید هزاران بار به چیزی که احساس می کند مانور دهد, من بیرون ایستاده ام و دوباره قلبم در شلوارم فرو رفت. یک جورهایی بدون خط و خش و بدون افتادن دیوار درستش می کنیم, برای رفتن از اینجا !!!!!! کاملاً خسته از اعصاب، می توانیم به روشی بسیار ساده به آنجا برسیم (مرسی ارنا !!) به هدف ما. در طول شب بی انتها می ریزد, سر و صدا – وقتی راحت در رختخواب دراز کشیده اید – از قطرات شدید باران آرام گرفت !!.

مناسب است !

امروز پلوپونز را ترک می کنیم – با چشم گریان – , بر روی پل بزرگ جدید رانندگی کنید (به قیمت افتخار 20,30 €), یک بار دیگر جاده ها را منحنی کنید و به مکانی زیبا در کنار دریاچه ختم شوید. ما می توانیم توالت خود را اینجا با آرامش تمیز کنیم, هنریت فرستاد, برای درست کردن لباس‌ها, به پیاده روی بروید و صبح در آب شیرین شنا کنید. وقتی عصر اخبار را تماشا می کنیم، به شدت ناامید می شویم – تعداد کرونا در آلمان و کشورهای همسایه به طور مداوم در حال افزایش است ?? بنابراین برای سفر برگشت، طبق برنامه از طریق آلبانی و مونته نگرو رانندگی نخواهیم کرد, اما در مورد صربستان, مجارستان و جمهوری چک – حداقل این طرح اولیه است !!! و سفر بعدی کجاست؟ 2022 می تواند برود, در حال حاضر کاملاً در ستارگان است ???

آخرین بار در دریا – این روزها شعار ماست 🙂 – در منیدی بر روی دماغه فرود آمدیم – دریا را ترک کرد و به سمت تالاب با صدها فلامینگو رفت – چقدر مکان قشنگیه – خیلی زیباست, برای رفتن به آلمان !!!

پس از به خواب رفتن با صدای ملایم امواج، مانند کنده ها می خوابیم. صبح روز بعد خاکستری در خاکستری است, اما خورشید کم کم بین ابرها جا باز می کند – دوباره آب و هوای حمام وجود دارد ! خب واقعا همه, آخرین شیرجه در دریا برای امسال – چندین بار داخل آب زلال می پریم.

فلامینگوها با دوربین رصد می شوند – اما یک نمونه بسیار عجیب در حال شنا وجود دارد ?? در واقع یک پلیکان خودش را قاچاق کرد – همانطور که از مدل موهای مجعد عالی می بینید, آیا آن پلیکان دالماسی است؟ ???

ما فقط نمی توانیم از هم جدا شویم – پس دوباره روی آب بگذارید, قهوه درست کرد و زیر آفتاب نشست. ما می خواهیم کمی گرما را برای چند هفته آینده ذخیره کنیم – متأسفانه بدن ما باتری داخلی برای آن ندارد – واقعا باید اختراعش کنی ?? در اوایل بعد از ظهر همه چیز را با روحیه بد جمع می کنیم, هنریت را شروع کن, در راه پل قدیمی آرلا را شگفت زده کنید و یک مکان دیدنی برای اقامت در Pamvotida در دریاچه Pamvotida پیدا کنید..

شمال را ادامه دهید, حتی امروز ما می خواهیم از اتوبان اجتناب کنیم. بنابراین ما E متروکه را رانندگی می کنیم 92 – این گذرگاه از زمان افتتاح اتوبان نگهداری نشده است, رانندگی فقط با مسئولیت خود شما مجاز است. در حدود 50 کیلومتر چاله های عمیق بی شماری وجود دارد, لغزش اجزای جاده, اغلب قسمت های یک باند جاده, تعداد زیادی تخته سنگ در وسط مسیر, چند بارش برف – و ما همه تنها هستیم. تجربه این منظره بی نظیر همیشه ارزشش را دارد. در انتهای استراسر به یک سوراخ مه آلود غلیظ می‌رسیم و فقط می‌توانیم بخزیم. برای آخرین بخش باید از اتوبان استفاده کنیم, اما با مه به هر حال مهم نیست – شما واقعا هیچ کدام را نمی بینید 50 متر.

بعد از ظهر به پارکینگ می آییم, که در اولین شب اقامت در یونان پیدا کردیم: am See Zazari. اینجا برای آخرین بار از هوای یونان لذت می بریم, به یک پیاده روی زیبا در کنار دریاچه بروید و از یک رنگین کمان بزرگ شگفت زده شوید

.

امروز شنبه است, را 27. نوامبر, امروز باید یونان را ترک کنیم – بسیار دشوار است. این کشور بسیار ارائه می دهد: سواحل شنی بی پایان, فرهنگ های باستانی, مردم خوب و مناظر خیره کننده – ما مطمئنا بازخواهیم گشت !!!